طلوع مهبانی
چه شوری درسرم جاری
چه ادراکی
چه احساسی
که درپیری به هنگامی که گل ازبرگ وبرگ ازباد
وبادازابرمی ترسد
شجاعت از زبان خامه برقلیم
نداری آرشی دارد
ومی خواهد
سرودی ازسیاوش را
که جانش را
به پاکی دادجان برکف
همی خواند درگوشم...
چه عزم بس مصفایی قلم دارد
قبول اهلیت کرده است
خطرهارا
چه رجعت های تابانی
که درپیش است
به جز زربندگان تاریک اندیش
همه بر ان می بالند
تا دگر باره
گهردردانه ی لفظ دری را
به رسم ان حکیم طوس
فردوس سخن ارا
به وصف داداران
نکو منظر
بیارایند
به انانی که ایران را
ز چنگ تازیان و ترک و تاتاری
رها کردند
که ما با خاطری اسوده
بگذزانیم دراغوش وطن راحت
حیاتی بی غم و غصه
به دور از فتنه و نیرنگ
چه اغبالی!
به رسم خسروانی شعر می سازم
با کلکی شتابنده
به اهنگ حکیم طوس
که تا مطبخ خانه اغیار
زنم بیرون
و بنگارم
سرود یادمانی بر،
مهین یعقوب
دلاورمرد سیستانی
که با رفتار وکردارش
طلوع مهربانی را
به سبک کیش یزدانی
ندادر داد بر میهن
شکستم فصل کاهل را
درید ان پرده غفلت
برق اسا
به نیکی و جوانمردی
به انخورشید پاکاندیش می بالم
که طرح بی مودت
بر انداخت او
ز بنیانش
دران حالی که میهن را
نبودی یار جز یعقوب
چه دیده بس پر اوازی!
به سوی یار رو کردم
پیامش را خریدارم
زجان و دل
سزد یاران
طنین انتظارش را کنیم کامل با
کلکی گهرواره
ادامه مطلب